سوزن تهگرد
دلم نمیآمد این روایت گونههای طنزآمیز را مجموعه داستان بنامم. میترسیدم باز هم برای نثر طنز ما داستان درست کنند، ولی وقتی دیدم استادیوم آزادی هم برای خودش مجموعه دارد، گفتم چرا ما نداشته باشیم، مگر ما اینطوری هستیم.
خواب سنگین سنگها
باد.
برگ زخمخورده را.
میان سبزهها کشاند.
آن طرف ترک.
کفشدوزکی.
در انتظار قایق است.