تصویر اسکلتی در شیشه. لیلا در دالان بیمارستان میدود. تصویر زنی که در قاب اشاره کرده است: سکوت. لیلا در سکوت بیمارستان میدود و از کسی نشانی میگیرد. لیلا نفسزنان به دری میرسد که مردی با لباس سفید کنار آن ایستاده. لیلا می خواهد برود تو، مرد جلویش را میگیرد. مرد با لباس سفید دیر رسیدین. امتحان شروع شده. انشاالله دوره بعد! تصویر لیلا که نفسزنان تقریبا وا میرود. از شیشه آخرین نگاه را میکند، از دید او تصویر گوهر که بین امتحاندهندگان است.