شعر

جز این شاخه‌های شکسته. هیچ نسبتی با تو ندارم. تو آن‌قدر فروتنی که اگر باران ببارد گل می‌شوی. چشم‌هایت مزار. و دست‌هایت پنجره فولاد - ملایم و غمگین - شفاخانه اما دریا بود. که ماهی قرمز را کشت. در زیارت. چنان دردی مرا نشانه گرفت. که سال‌ها. با بال‌های گچ گرفته شنا می‌کردم. و طوری سرد بودم که اگر کسی صدایم می‌زد. بخار دهانش را می‌دید. می‌ترسیدم از جلبک از عمق آب. و کوسه‌های نامرئی تعقیبم می‌کردند.

نیماژ
9786003673151
۱۳۹۶
۱۰۰ صفحه
۲۹۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حسین صفا
منجنیق
منجنیق ببر به نام خداوندت. که لطف خنجر ابراهیم. به تیز بودن احکام است. نبخش مرتکبانت را. تو حکم واجب‌الاجرایی. و عشق جوخه اعدام است. به دست آه بسوزانم. که شعله‌ور شدنم دود است. کفن به سرفه بپوشانم. که سربه‌سر بدنم دود است. و نخ‌به‌نخ دهنم دود است. غمت غلیظ‌ترین کام است.
مشاهده تمام رمان های حسین صفا
مجموعه‌ها