نمایش‌نامه

جنگ

(blood and war)

شاید کور باشم، اما هنوزم یه انسانم. حق منه که بهم احترام گذاشته بشه. من توی جنگ بودم. من اون بیرون، از کشورم، خانوادم، پدرم و مادرم، زنم و بچه‌هام دفاع می‌کردم. هر روز و هر شب مرگ رو جلوی چشمام دیدم. می‌خوام این طوری حس کنم که داری نگام می‌کنی. اون وقت کمتر احساس تنهایی می‌کنم. بعضی وقتا حس می‌کنم که فقط باید بلند شم و یه چراغ روشن کنم. بعدش می‌تونم ببینم... واضح و راحت. شاید اگه قبل از این نمی‌دیدم و نمی‌دونستم که دنیا چه شکلیه، اون وقت تحمل این تاریکی بام راحت‌تر بود. الان انگار دنیا برام مرده. هر طرف می‌رم به این فکر می‌کنم که هر چیزی چه شکلی بوده، اما دیگه این طوری نیست. شاید خیلی چیز زیادی واسه دیدن وجود نداشته باشه. شاید وقتی همه چیز گفته شده و هر کاری بگی انجام داده شده، آدم باید واقعا ممنون باشه که نمی‌تونه ببینه. قبلا بهتر بود. من چیزایی رو تجربه کردم که هیچ انسانی تجربه نکرده. صدام رو می‌شنوی؟ می‌شنوی چی دارم می‌گم؟ می‌شنوی؟

افراز
9786003262010
۱۳۹۶
۱۰۰ صفحه
۱۳۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های لارش نورن
اینجا و 3 نمایش‌نامه دیگر
اینجا و 3 نمایش‌نامه دیگر زن: «این‌جاست؟» مرد: «بله.» زن: «خوبه این‌جا؟» مرد: «بله، شاید...» زن: «پس به نظرت جای خوب‌یه؟» مرد: «آره خب، خوبه.» ....
2 نمایش‌نامه دیگر
2 نمایش‌نامه دیگر نمایش‌نامه‌های این کتاب از آخرین آثار نویسنده به فارسی برگردانده شده است. تم اصلی این آثار مرگ است. درونمایه‌ای که به نظر می‌رسد دغدغه اصلی نمایش‌نامه‌نویس در طول ده سال نگارش این آثار بوده است.
آهنگ بی‌صدا و 3 نمایش‌نامه دیگر
آهنگ بی‌صدا و 3 نمایش‌نامه دیگر اولوف: «بذار پالتوت رو بگیرم.» یوناس: «بفرما» اولوف: «ممنون خب، حالا خونه‌ایم دیگه.» یوهانا: «آره دیگه، باز هم خونه‌ایم.» اولوف: «خیلی حس عجیبیه! نه؟» یوهانا: «چی؟» اولوف: «عجیب نیست؟» یوهانا: «چی عجیب نیست؟» اولوف: « همین توی خونه بودن. حس عجیبیه. دوباره باز هم توی این خونه‌ای. انگار نه انگار. انگار هیچچی رخ نداده!»
33193
33193 وجود انسانی سیستم‌هایی رو خلق کرده که زندگی‌هامون رو به صورت جداگانه قانونمند کرده. سیستم‌هایی که ما رو برده کرده و نمی‌تونیم تغییر کنیم. ما بردگان اقتصادیم، بردگان یک دیکتاتوری کاپیتالیستی عظیم. تنش‌های اجتماعی دارن رشد می کنند و هر روز بدتر و بدتر می‌شن. مردم توی زندان‌های اقتصادی دارن گرسنگی می‌کشن. از مردم وسایل و کرامت و غرورشون رو ...
مشاهده تمام رمان های لارش نورن
مجموعه‌ها