زندگی مثل بعضی از این فیلمهای هالیوودی نیست که طرف توی سه تا دیزالو اعتیادش را ترک میکند، توی سه تا دیزالو شغلش را عوض میکند و توی سه تا دیزالو زندگیاش را از نو میسازد. نمیدانست که بخش مهم داستان فاصله بین این دیزالوهاست که ما هیچوقت نمیبینیمش. چند بار باید به گوش ماکان سیلی میزدم؟ چند بار باید تا صبح عذاب وجدان میگرفتم و نیمهشب میرفتم بالای سرش و گونهاش را میبوسیدم؟ چقدر میشد به تن و بدن مهتاب بپیچم؟ به بیزاری بعدش فکر کردهای؟