چطوری استاد گیلاس پیرمرد نجار، تکه چوبی پیدا کرد. تکه چوبی که مثل بچهها میخندید و گریه میکرد. یکی بود یکی نبود؛ روزی روزگاری... خوانندگان کوچولوی من، بچهها حتما همه با هم خواهند گفت که: «یک پادشاهی بود!» نه بچهها اشتباه میکنید. در روزگاران قدیم... تکه چوبی بود. از آن کندههای حسابی و اعلا، نه از این چوبها و کندههای معمولی، از آن چوبهایی که زمستانها در بخاری و اجاقها میگذارند و میسوزانند تا خانهها گرم شوند. نمیدانم چه پیش آمده بود. اسم واقعی پیرمرد نجار استاد "آنتونیو" بود، اما همه به او میگفتند: آقا گیلاس.