مجموعه داستان خارجی

دفتر یادداشت کانگورو

(kangaru noto)

صفیر سوت قطار. ترمز گوشخراش چرخ‌ها و توقف کامل تخت. تا پتو رو زدم کنار، زوزه باد خفه شد، انگار تو گوشم پنبه کرده بودن. ولی راحت می‌شنیدم و مشکلی نداشتم. تختم رسیده بود به سکوی ایستگاه. اون‌جا یه نور خفیف هم دیده می‌شد. این راه ‌آهن گمونم از خیلی وقت پیش تعطیل شده بود. با این که انواع و اقسام صداهای مختلف از تق‌تق کفش مسافرها گرفته تا خرخر چرخ چمدون‌ها از همه طرف به گوشم می‌خورد. ولی اون دور و بر هیچ‌کی نبود و پرنده پر نمی‌زد. راه‌ آهنش بیشتر شبیه ایستگاه ارواح بود.

ترانه
9786007061596
۱۳۹۶
۲۴۰ صفحه
۱۵۰ مشاهده
۰ نقل قول
کوبه آبه ۷ رمان کوبه‏آبه در 1924 در توکیو به دنیا آمد، اما در موکون منچوری بزرگ شد. پدرش در آنجا پزشک بود و عضو دانشکده‏پزشکی. کوبه آبه در جوانی به ریاضیات و گردآوری حشرات، و همچنین به آثار پو، داستایوفسکی، نیچه، هایدگر،یاسپرس و کافکا علاقه‏مند شد. در 1948 از دانشگاه توکیو در رشته پزشکی فارغ التحصیل شد، اما هرگز طبابت نکرد. در همان سال (1948) نخستین کتابش، علامت جاده در انتهای خیابان، را منتشر کرد. در 1951 مهم‏ترین جایزه ادبی‏ژاپن، جایزه آکُتاگاوا را ...
دیگر رمان‌های کوبه آبه
تجاوز قانونی
تجاوز قانونی سبک نوشتاری آبه به گونه‌ایست که وی را به نویسندگان مکتب پست‌مدرنیسم نزدیک می‌کند. احساس کوبه آبه در داستان‌های کوتاه و بلندش کاملا فرا ملی است؛ آبه تنها از ژاپن نمی‌گوید، او از تمام دنیا سخن به میان می‌آورد.
دوستان
دوستان مادربزرگ: جمع کردن ظرف‌ها با من! مرد: اصلا شما عوضی‌ها کی هستین؟ پسر کوچک: (با لحنی گستاخانه) یه بار واسه همیشه می‌گم و تمام... مهم‌ترین درس زندگی واسه آدم،‌ کنار اومدم با دیگرونه. آدمی که با بقیه کنار بیاد، از پس هر چیر دیگه‌ای هم برمی‌آد. پسر بزرگ: تحقیقات ثابت کرده که طبق آمار اکثر جنایت‌کارها خوی ضد اجتماعی دارن. ...
مردی که به عصا تبدیل شد
مردی که به عصا تبدیل شد کوبه آبه 3 نمایش‌نامه این کتاب را نمادی از تولد زندگی و مرگ و پیوند آن‌ها را بازیگری که در سه نقش چمدان، بوکسور و مردی که به عصا تبدیل شد ایفای نقش می‌کند. مردی که به عصا تبدیل شد اولین بار در سال 1969 به روی صحنه رفت و کوبه آبه خود کارگردانی و تهیه‌کنندگی و همسرش ماچی طراحی ...
قتل غیرعمد
قتل غیرعمد صدای اگوچی: (نالان و نفس‌نفس‌زنان) بذارین برم... آخ... درد داره... بذارین برم. رئیس آتش‌نشانی: همه زدنش؟ فقط یه ضربه کافیه‌ها، اما همه باید شریک باشن. صدای اگوچی: (ضعیف و نالان) بذارین برم، ممکنه؟ معذرت می خوام. بذارین برم... خیلی درد داره. رئیس آتش‌نشانی؛ همه ما توی این ماجرا با هم هستیم. هیچ‌کس حق نداره شونه خالی کنه. و...
مشاهده تمام رمان های کوبه آبه
مجموعه‌ها