مادلین اسثوارت دختری خوشقلب و رئوف بود و همیشه برایش دشوار بود به درخواست و خواهش کسی پاسخ منفی دهد. بنابراین زمانی که دوستش فیونا از وی خواست تا به جای او و تحت نام فیونا به خانه عمویش رابرت آستین در اسکاتلند برود، مادلین بار دیگر متوجه شد که تسلیم خواهش او شده است. او به راحتی به عنوان فیونا در خانه آستینها پذیرفته شد، اما طولی نکشید که فهمید جیک آستین، یکی از اعضای خانواده، به نیرنگ او پی برده است، اما نمیدانست چرا جیک این را به دیگران نمیگوید؟ آیا حقیقت داشت که جیک مسئول مرگ برادرش آلستر بود؟ و تا چه حد رابطهاش با ایزابل، آن دختر زیبا و سبکسر، جدی بود؟ مادلین احساس میکرد هر قدر بیشتر به آن بازی ادامه میدهد، مسائل پیچیدهتر و بغرنجتر میشود...