هر آدمی انگیزههای خوب برای خودش جور میکنه. میگن معلومه داره این کارو میکنه دیگه تا حالا تو ایست اند کار میکرد. این کارم برای این کرد که راضی نبود. این کارو به خاطر ضعف خودش کرد. یه مرد تو زندگیش کم داشت. اگه یه مرد داشت این کارو نمیکرد. فکر نمیکنین به مردا اصلا علاقهای نداره؟ باید زن داغونی باشه، باید عین این زنای آمازونی باشه، باید خیلی تو دیوار باشه که رفته همچین جایی داره کار میکنه... خب من میگم چه اهمیتی داره چرا دارم این کارو میکنم؟ چرا اصلا آدم باید بره به کسی کمک کنه؟ دلیل اصلا تو درجه اول اهمیت نیست. از این سفسطه خسته شدم. از این آدم دست راستیها خسته شدم. خودشون دست به سیاه سفید نمیزنن. با رضایت تموم تو بانکا و ادارهها کارمندی میکنن. میشینن تو مجلس و تو روزنامهها فضل میفروشن، انگیزههای ما رو رد میکنن و قضاوتمون رو زیر سوال میبرن. و چرا؟ چون لازمه با زیر پا گذاشتن آدمایی که از تو شرایط سختتری ازشون کار میکنن حس خوبی بکنن.