لوگن نه انگشتی، جنگجوی وحشی و بدنام، سرانجام با بداقبالی روبرو میشود. در حالی که یک تنه دشمنان زیادی برای خود پدید آورده، چیزی نمانده که به یک جنگجوی مرده تبدیل شود و پشت سرش چیزی به جز ترانههای ناخوشایند، دوستان مرده و تعداد زیادی دشمن خوشحال باقی نگذارد. نجیبزاده جیزال دن لوتار، افسری است خوشقیافه و مجسمه خودخواهی، که در ذهنش چیزی خطرناکتر از سر کیسه کردن دوستانش در کارت بازی و رویای برنده شدن در مسابقه شمشیربازی راه نیافته است. ولی جنگی در پیش است و قوانین میدان جنگ در سرزمین سرد شمالی، خونبار و متفاوت با مسابقه شمشیربازی است.