شعر

صبح روان

فکر و ذکرم شده این کار. ولی امروز. چه کند پیش می‌رود. ای داد! از صبح، هوا بس گرفته بود، دق‌مرگ شدم. همه‌اش باران. همه‌اش باد، باد، باد. حرفم که نمی‌آید، چه کنم جز نگاه و نظربازی؟ درین گرته بیرنگ که حال پیش چشم دارم در قاب، لب پاشویه غنوده‌ست جوانی رعنا، شاید خسته از کبوتربازیی زیر آفتاب. چه قدی، چه قامتی! عجب ظهر قیامتی! نأشه‌اش کرده، مست خواب! به تماشا می‌نشینم و ساعت‌هاست: کم‌کمک که شعر می‌شود، تازه کشف می‌شود. چرا زیباست.

بیژن الهی
بیدگل
9786007806579
۱۳۹۶
۱۹۶ صفحه
۱۳۷ مشاهده
۰ نقل قول
کنستانتین کاوافی
صفحه نویسنده کنستانتین کاوافی
۲ رمان Constantine P. Cavafy (also known as Konstantin or Konstantinos Petrou Kavafis, or Kavaphes; Greek Κ.Π. Καβάφης) was a major Greek poet who worked as a journalist and civil servant. His consciously individual style earned him a place among the most important figures not only in Greek poetry, but in Western poetry as well. He has been called a skeptic and a neo-pagan. In his poetry he examines critically some aspects of Christianity, patriotism, and homosexuality, though ...
دیگر رمان‌های کنستانتین کاوافی
زندگی و شعر کنستانتین کاوافی
زندگی و شعر کنستانتین کاوافی در گوشه پرهیاهوی کافه. خمیده بر روی میز. پیرمردی تنها. نشسته است. روزنامه‌ای در برابرش. به یاد حظ ناچیز سال‌‌های رفته. آنگاه که توان و هوشی داشت، و خیره می‌شود. او می‌داند که اکنون بسیار پیر و فرتوت است، می‌بیند، احساس می‌کند. انگار که همین دیروز جوانکی بود. زمان به سرعت گذشته است. و می‌اندیشدکه عقل چگونه او را به ...
مشاهده تمام رمان های کنستانتین کاوافی
مجموعه‌ها