رمان ایرانی

آبی و صورتی

آن روز از صبح یک جمله مدام توی ذهن فیروزه پشتک و وارو می‌زد و من خوشحال بودم. چون خوب می‌دانستم که از این جمله خیلی کارها برمی‌آید. مدتی بود که پشتش ایستاده بودم و داشتم جست‌وخیز این جمله را توی کله‌اش تماشا می‌کردم؛ اما او هنوز متوجه من نشده بود. آرام دستم را روی شانه چپش گذاشتم. برگشت و گفت: «تویی؟» خنده‌ام گرفت. غیر از من چه کسی می‌توانست باشد؟

علم
9789644053528
۱۳۸۶
۴۶۴ صفحه
۳۰۰ مشاهده
۰ نقل قول
ناهید طباطبایی
صفحه نویسنده ناهید طباطبایی
۹ رمان ناهید طباطبایی (۱۳۳۷ تهران - ) نویسنده ایرانی است.

طباطبایی کودکی و نوجوانی خود را در جنوب ایران گذرانید و دانش‌آموخته رشته ادبیات دراماتیک و نمایشنامه نویسی است. او اغلب با نگاهی طنزگونه به زندگی دنیای زنان را بیان می‌کند

Nahid Tabatabaee
دیگر رمان‌های ناهید طباطبایی
جامه‌دران
جامه‌دران ناهید طباطبایی در سال 1337 در تهران متولد شده و دارای لیسانس ادبیات دراماتیک و نمایش‌نویسی است.اولین کتاب این نویسنده در سال 1371 بوده که تا به امروز 11 عنوان دیگر به آن اضافه شده است. رمان "چهل‌سالگی" طباطبایی چندی پیش به کارگردانی علیرضا رییسیان به‌صورت فیلم در آمده و اقتباس از رمان "جامه‌دران" او نیز مراحل پیش‌تولید خود را ...
سور شبانه
سور شبانه ناهید طباطبایی در سال 1337 در تهران متولد شد. او فارغ‌التحصیل رشته ادبیات دراماتیک و نمایش‌نامه نویسی از مجتمع دانشگاهی هنر است. او که از نوجوانی شروع به نوشتن کرده اولین داستان خود را در سال 1371 به چاپ رساند. و تاکنون کار داستان نویسی و ترجمه از زبان‌های فرانسه و انگلیسی را ادامه داده است. مرده زیاد دیده بودم، ...
بانو و جوانی خویش
بانو و جوانی خویش وقتی بانو برای آخرین بار در آینه نگاه کرد، دیگر خود را نمی‌شناخت. پیراهن سبز، هیکل دخترانه‌اش را قالب گرفته بود و بازوهای سفیدش از میان چین‌های سر شانه برق می‌زد، صورتش همان صورت هیجده سالگی بود که حالا کمی پهن‌تر و زیباتر شده بود. لایه‌ای از پودر تمام چین‌های ریز کنار دهان و چشم‌ها را می‌پوشاند و اگر چشم‌هایش ...
برف و نرگس
برف و نرگس
حضور آبی مینا
حضور آبی مینا بعد از این مهمانی بود که سر صحبت را با کمال باز کردم. اول به او گفتم:«تو هم شعر می‌گفتی و من نمی‌دانستم.» خندید و گفت:«کی چنین مزخرفاتی را به تو گفته.» گفتم:«دختر عمه‌ات.» کمال خندید و گفت:«دیگر چه گفته؟» آن‌وقت من تمام حرف‌های او را برای کمال گفتم. کمال خوب گوش داد، کمی ساکت ماند و بعد گفت:«می‌دانی مینا ...
مشاهده تمام رمان های ناهید طباطبایی
مجموعه‌ها