رمان «تمام چیزهایی که نمیگوییم» از اندوهی ناشی از فقدان، بازگشت به خود و سرمستی حاصل از عشقی دوباره، و هیجان آشکار شدن حقایقی درباره کسانی که دوستشان داریم، میگوید. ایمی تیرنیی، سرآشپز عالی، برای رسیدن به یک زندگی ایدهآل، یک دستور پخت عالی در نظر دارد؛ با عشق دوران کودکیاش ازدواج کند، خانوادهای بسازد و رستوران پدر و مادرش را بخرد. اما زمانی که نامزدش، جیمز دوناتو، در یک سانحه دریایی ناپدید میشود، دستور پخت زندگی ایمی را هم آب میبرد، تا او در روزی که قرار بود در کلیسا برای مراسم ازدواجشان حاضر شود، در تشییع جنازه جیمز شرکت کند. مراسمی که بیش از آنکه باعث آرامش و تسلی خاطر ایمی شود او را دچار آشفتگی میکند.