دوران جوانی تولستوی، آنچنان که لازمه آن دوران است، به بیقراری و سرگردانی گذشت. سرخوردگی از تحصیلات آکادمیک و ترک دانشگاه، بازگشت به املاک اجدادی و تلاش برای بهبود اوضاع رعیت، ناامیدی و سفر به مسکو، ثبت نام در ارتش و حضور در جبهه نبرد، هر چه بیشتر لئوی جوان و سرگشته را به تامل در ذات هستی واداشت. به ویژه حال و هوای وحشی و بدوی کوهستانهای قفقاز که آب عطشنشانی بود بر نیازهای روحی او، میل به ترک مظاهر تمدن مادی را در وجودش شعلهور کرد. روح جستجوگر تولستوی به دنبال درک حقیقت بود، درک معنای حیات، درک شادمانی، درک هدف نهایی هنر، درک خداوند. ازدواج و تجربه شادی خانوادگی او را از بخشی از سرگشتگیها رهایی بخشید و تولستوی وارد خلاقانهترین دوره حیات هنری خود شد. رمانهای عظیمی چون «جنگ و صلح» و «آناکارنینا» محصول دهه اول ازدواجش است.