رمان ایرانی

پدر ما که در آسمانی

عزیز آن بار مرا در زمین خاکی درندشتی به حضور پذیرفت که تا چشم کار می‌کرد در اطراف جز خس و خاشاک نبود. هوا به قدری گرفته و تاریک بود که سفیدی کفن مادربزرگ به چشم می‌خورد. این آخری‌ها بیشتر و بیشتر عزیز را در این لباس می‌دیدم. در کفنی که تازه تمیز و مرتب هم نبود. خود مادربزرگ هم اوقات نداشت. موهای گوریده شوریده‌اش را دو طرف صورت، روی سینه ریخته بود و سعی داشت آنها را ببافد. با انگشت موهایش را خار می‌کرد و آنها را به هزار زحمت می‌بافت. ولی نمی‌دانم چرا به آخر کار نرسیده، موها از هم باز می‌شدند و بدون اینکه عزیز واقعا تقصیری داشته باشد به هم گره می‌خوردند. آن وقت مادربزرگ دوباره مجبور می‌شد آنها را با انگشت خار کند و از نو ببافد. ولی وقتی به آخر کار می‌رسید دوباره همان آش بود و همان کاسه.

اختران
9789642071326
۱۳۹۶
۸۸ صفحه
۱۲۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های طاهره علوی
من و اتاق‌های زیر شیروانی
من و اتاق‌های زیر شیروانی در آن دوران من به شدت ناسیونالیست بودم و دیگران را هم با ملیتشان تعریف می‌کردم، روس‌ها منفعل بودند، آفریقایی‌ها بدوی، آمریکایی‌ها بی‌اصل و نصب و فرانسوی‌ها تنبل و بیکاره. عرب‌ها هم که همچنان در حال تناول سوسماری بودند که اگرچه سنش با سن تاریخ برابری می‌کرد، ولی خیال فسیل شدن نداشت.
خانم نویسنده
خانم نویسنده
مشاهده تمام رمان های طاهره علوی
مجموعه‌ها