اسم من ریلیست. با تعقیب نشانهها گمشدهها را پیدا میکنم. وقتی بچهها مفقود میشوند و آدمها هیچ سر نخی از آنها ندارند، به سراغ من میآیند. من آخرین امیدشانم. کسانی را نجات میدهم که آنها از عهده نجاتش برنمیآیند. دست کم گرفتن یک روح خبیث، اشتباهیست که هم جان مرا به خطر میاندازد و هم جان بچه گمشده را. اگر غرورم را زیر پا بگذارم و بگذارم جناب اوشی راهی برای کنار آمدن با روح خبیث پیدا کند، شاید بتوانیم آن بچه را نجات بدهیم. در این ماموریت باید بتوانم وسوسهای را نادیده بگیریم و اعتمادم را محک بزنم. پا گذاشتن روی غرورم و غلبه بر این وسوسه کار آسانی نیست.