رمان ایرانی

تعلیق

یادته شبایی که عادت کرده بودم با قصه شاهزاده سیه‌چشم بخوابم بابا؟ اون شبا با گفتن اون قصه خوابم نمی‌کردین... همیشه تو رویاهای کودکانه خودم بیدار بودم و به آسمون خیره می‌شدم... قد در و دیوار این‌قدر بلند بود که نمی‌تونستم ستاره‌ای از آسمون ببینم... به جاش اون چشم‌های سیاه قصه شما رو ستاره ذهنم می‌کردم تا خوابم ببره. همیشه تو خواب به دنبال عشق می‌گشتم و تو بیداری منتظرش بودم... نمی‌دونم چرا خوشبختی‌مو فقط تو چشمای سیاه سیاوش می‌بینم.

علی
9789641932000
۱۳۹۶
۹۱۰ صفحه
۱۴۹۸ مشاهده
۰ نقل قول
الهه محمدی
صفحه نویسنده الهه محمدی
۲ رمان سایت هواداران
انجمن رضا علیجانی ــــــــــ فهرست مقالات ــــــــــ صفحه رضا علیجانی
دیگر رمان‌های الهه محمدی
آتاناز (نازنین پدر)
آتاناز (نازنین پدر) دلش می‌خواست همان دم برخیزد و به عمارت، نزد او بازگردد خوب می‌دانست که طاقت دوری او را تا همین حد هم نداشته و خوب دوام آورده، اما از این به بعدش دیگر محال بود. دلش برای آن چشم‌های روشن و آن وجود مهربان پر می‌کشید. حقش نبود که با او آن گونه رفتار کند. خواست از جا برخیزد که ...
مشاهده تمام رمان های الهه محمدی
مجموعه‌ها