شاید هزار و پانصد سال پیش، شاید دو هزار سال پیش، و شاید خیلی پیشتر، در نزدیکی شهر کاشان، در دهکدهیی به نام راوند، مرد نقاشی زندگی میکرد که نامش گرگین بود.
۵۷ رمان
نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران بهدنیا آمد. پدرش عطاءالمُلک ابراهیمی، فرزندِ آجودان حضورقاجار و از نوادگانِ ابراهیم خان ظهیرالدوله، حاکم نامدارِ کرمان در عصر قاجار بود، که رضاشاه پهلوی او را، ضمنِ خلعِ درجه از کرمان به مشکین شهر تبعید نمود، که هنوز قلمستانی به نام او در حومهٔ مشکین شهر وجود دارد (قلمستان عطا) و هنوز فامیل او (ابراهیمیهای کرمان) در شهر و استان کرمان شناخته شده و مشهور هستند. مادرِ نادر ابراهیمی هم از ...
مکانهای عمومی
نامه دهم
خانم خیلی خیلی ببخشید اینطوری مینویسم. شما چکار دارید که ما چطوری هستیم. من شرح زندگی ندارم که برای شما بنویسم. ما اگر خیلی بدبخت هستیم در آن دنیا خوشبخت میشویم. پدرم گفت اگر شما چیزی میدهید من نگیرم چون ما گدا نیستیم. من گفتم که جایزه گرفتم اما پدرم گفت نمیخواهد جایزه بگیری. شما دیگر بمن جایزه ندهید. ...
آتش بدون دود 7 (7 جلدی)
1 عاشقانه آرام
و همیشه خاطرات عاشقانه، از ‹‹ نخستین روز، نخستین ساعت، نخستین لحظه، نخستین نگاه و نخستین کلمات آغاز میشود.››
آرش در قلمرو تردید
خورشید مینشست و اندوه بر دل آرش.
مرد تنها، بر افق، بر سنگ، و بر یالهای تیرهرنگ کوههای سخت، نظری انداخت و بر توده بیشماره مردم که از فروتر مکان خویش، بانگشان چون صوت باد بود. فریاد زد: غمگینم، غمگین چون غروب، چون آواز غریب رهروی تنها، و چون دیوارهای کاهگلی مخروب؛ غمگین از زمانه خویشم.
ای شادیهای از میان رفته، ای ...
ابنمشغله
‹‹ قلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که بنشانی، هزار دانه پس میدهد. اگر ذرهای نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد. و اگر دانهای از محبت نشاندی، خرمنها بر خواهی داشت...››
ابن مشغله در آن شهر آرام و در آن یک سال آرام، کوشید که خاک قلب را به دانههای خوب معتاد کند.