شهر کوچک از زمانی که هنگ سوارهنظام در آن مستقر شده بود شور و نشاطی پیدا کرده بود. پیش از آن، شهر خیلی سوت و کور بود. وقتی که سوار بر کالسکه یا درشکه از شهر میگذشتی قیافه عنق آلونکهای کثیفی که به خیابان زل زده بودند چنان دمغات میکرد که نگو و نپرس، انگاری که تو قمار پاک لختات کرده باشند یا یک جائی حسابی خیط کاشته باشی. خلاصه کلام، حالات را حسابی میگرفت. گچ و دوغآب دیوار خانهها ریخته بود و به جای اینکه سفید باشند، لک و پیسی بودند...