فرمانده با خونسردی رفتن آنها را تماشا میکرد. او به همان اندازه که خودش را دچار مخاطره میکرد، دیگران را هم به خطر میانداخت. میگفت خیلیها کشته میشوند و این قانون جنگ است. اما افراد شجاع خیلی کمتر کشته میشوند...
ریموند دیگر با ما نیست کارور مرده (مجموعه 10 داستان از نویسندگان جهان)
اول مرد بیرون آمد و چند دقیقه بعد، زن. بسته کوچکی اسکناس در دست داشت و میشمرد. عینک تیره بزرگی صورتش را پوشانده بود. یک بار دیگر هم آنها را دید، همان شب دست در دست زیر یک چتر قدم میزدند و به ویترین مغازهای که پر از تلویزیون بود خیره شدند. تلویزیون وسطی توجهشان را جلب کرده بود و ...
عادت عشق (داستانهای کوتاه جهان 10)
گریان و نالان خودم را روی تختخواب انداختم. منتظر بودم مثل همیشه که گریه میکردم، سراغم بیاید. منتظر بودم بیاید و مرا در آغوش بگیرد، سرم را روی سینهاش بگذارد، و با لحنی که مختص خودش بود، بگوید :«وای وای، این چه کاریه؟ این آقا کوچولو کیه که داره گریه میکنه؟»
کالئیدوسکوپ
تعریف علمیتخیلی، حتی به عنوان یک ژانر کار دشواری است. دغدغهی همیشگی متنهای علمیتخیلی پیش از آنکه به تاثیرات ابداعات تکنولوژیک مربوط میباشد، نگارش منطقی و معقول یک جهان دیگر است تا جایی که علمیتخیلی را ادبیات ایدهها میدانند. در آثار علمیتخیلی انسانیترین مفاهیم با علمیترین و عینیترین چارچوبها بیان میشوند. نمایشنامههای علمیتخیلی قدمت دیرینی برای اهالی صحنه داشتهاند، معمولا ...
صدایی از دیوار
بچه که مرد، مادرم خرد شد، نه یک دفعه، بلکه تکه به تکه، مثل بشقابهایی که یکی پس از دیگری از قفسه سقوط میکنند و خرد میشوند. هرگز نفهمیدم چه موقع اتفاق میافتد، به این ترتیب تمام مدت، در حالت انتظار، عصبی و بیقرار بودم.
پدرم به شیوه متفاوتی خرد میشد. او سعی میکرد اوضاع را رو به راه کند. ...
بعضی زنها
آرچي مكلاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يكبار ميشنيد هرگز فراموش نميكرد. صدايي صاف و محكم. كلمهها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا ميكرد. آواز محزون و يكنواخت و بيپيرايهاش، چيزهايي را بيان ميكرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...