این حس که زندگی من مطابق با هیچ قالب یا نظام اندازهگیری نیست، که یک آن از زندگی من برای خودم بیش از هزاران سال از زندگانی کل انسانها اهمیت دارد، با نوری درخشان مبهوتم کرد، نوری که مدتها در انتظارش بودم، نوری خجسته که روشناییاش تا آخرین روزهای زندگیام ادامه داشت. اما این نهر طلا از کجا سرچشمه میگرفت؟ باورپذیر نیست که درآمدهای شخصی گورکی از محل نویسندگی به او اجازه دهد چنان زندگیای در اروپا راه بیندازد که حتی اشراف عصر ناپلئون به خواب نمیدیدند. پس این ثروت از کجا میآمد؟ بدون شک ناشران شوروی از این بذل و بخششها نمیکردند. البته در این بین واقعیت مهم دیگری را نباید از نظر دور داشت: علیرغم ارتباط آشکار گورکی با کمونیستها، پلیس ایتالیای فاشیست هرگز به او آزاری نرساند. زندگی من یک کنسرت است. یک دست کت و شلوار جلیقه سفید فراک میپوشم که دمش مثل دم جتهای تجاری است و به مدت سه ساعت به بلندیهای هنر ناب پر میکشم یک فرشته سیاه که با بالهای مایل به عقبش دیوار صوتی را میشکند نویسندگان بیکتاب، فلاسفه بینظریه و سیاستمداران فاقد جهانبینی، پس از قلع و قمع خاطره اهداف و تاثرات جنبش فداکارانهای که توسط آن به روی کار آمده بودند انعطافپذیری اخلاقی را به حرفهشان تبدیل کردند.