این داستان به ماههای پایانی زندگی سیمون بولیوار رهبر جنبش استقلال طلبانه در آمریکای جنوبی میپردازد. "بولیوار" فرمانده آزادیخواه و سیاستمدار ونزوئلایی است که رهبری جنبشهایی استقلالطلبانه را در آمریکای جنوبی بر عهده داشت. در این اثر، زندگی شخصیتی به تصویر کشیده میشود که مخاطب در سراسر داستان با او احساس همدردی میکند. بولیوار مردی سالخورده، از نظر جسمانی بیمار و از لحاظ روحی، خسته و افسرده است. این رمان، زندگی او را در پیچ و خمهای زندگیاش، از طریق روایت خاطرات، به خواننده نشان میدهد. دریا، به عنوان نمادی برای زندگی جدید و جهانی تازه، به کار رفته، اما هر چه ژنرال بیشتر به سمت مقصدش، کلمبیا، پیش میرود، شانس کمتری برای پیشروی و رسیدن به مقصد در برابر خود میبیند...