۸۰ رمان
گابریل خوزه گارسیا مارکِز رماننویس، روزنامهنگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی است. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور است و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی میکند.
او در سال ۱۹۴۱ اولین نوشتههایش را در روزنامهای به نام Juventude که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ به تحصیل رشتهٔ حقوق در دانشگاه بوگوتا پرداخت و همزمان با روزنامه آزادیخواه الاسپکتادور ...
شب مینا
دوازده داستان کوتاهی که در این کتاب آمده، در هجده سال گذشته نوشته شده است. پنج داستان از این مجموعه، پیش از اینکه به شکل حاضر درآید، فیلمنامه و داستانهایی بوده که در نشریههای گوناگون به چاپ رسیده و یکی از داستانها نیز فرم یک سریال تلویزیونی را داشته است. پانزده سال پیش، داستان دیگری را ضمن مصاحبه با دوستی ...
زیباترین غریق جهان همراه با 12 داستان دیگر
اولین بچههایی که برآمدگی مشکوک تیره و مواج را دیدند که از جانب دریا به ساحل نزدیک میشد، خیال کردند کشتی دشمن است. بعد که دیدند پرچم و دکلی در کار نیست، فکر کردند لابد نهنگ است. اما هنگامی که توده عظیم در ساحل شنی به گل نشست و خزههای کف دریا، بندهای چسبناک عروس دریایی و بقایای ماهیها و ...
نوشتههای کرانهای
گابریل گارسیا مارکز این مقالات و داستانها را در سالهای جوانی نوشته و چون آنها را در شهرهای مختلف ساحلی کلمبیا نوشته، اسمش را نوشتههای کرانهای گذاشته است. از همان زمان سوررئالیسم شدیدی در داستانهای او مشاهده میشود، آنچنان که در بعضی نوشتهها، مانند ‹‹خلبازیها›› خواننده ممکن است تصور کند شاید نویسنده اشتباه نوشته یا مترجم اشتباه ترجمه کرده است، ...
زندهام که روایت کنم
زندهام که روایت کنم، بیشک، یکی از کتابهای انگشتشماری است، که طی دهة گذشته، میلیونها نفر از شیفتگان ادبیات ناب و والا چشم به راهش بودهاند: بازآفرینی موجز دوران سرنوشت ساز زندگی گابریل گارسیا مارکز. در این روایت پرشور، نویسندة نامدار کلمبیایی و برندة جایزة نوبل ادبیات در 1982 خاطرات دوران کودکی، نوجوانی و نخستین سالهای جوانیاش را، با صداقتی ...
سرهنگ کسی ندارد برایش نامه بنویسد
... حالا آن پزشک جوان در پاکت محتوی روزنامهها را گشوده و شروع به خواندن تیتر درشت آن کرد و سرهنگ نیز چشم از آن قفسه مربوطه برنمیداشت و منتظر بود ببیند که مامور پست کی مقابل آنها میایستد، اما پستچی این کار را نکرد، دکتر نیز خواندن روزنامه را قطع کرده و به سرهنگ و بعد به آن مامور ...