ما خانهها، کوچهها، خیابانها و آدمهای زیادی را ترک گفتیم، اما اگر جرات مرور خاطراتشان را داشته باشیم، لحظه پرتپش لرزش و ریزش دل را حتما تجربه کردهایم. لحظه سکوت پرهیاهوی که با تبانی ذهن سمج و دل ناماندگار پدید میآید و بس... بارها با خودمان گفتیم اگر دل هم مثل چشم در داشت میبستیم یا اگر بلد بودیم، ذهن را از خاطرهها، و حافظه بویایی را از تمام عطرهای گذشته خلاص میکردیم. اما بدون اینها تنهاییمان را چگونه پر میکردیم؟ .....