آخرین فعالیت‌ها


  • ناتمامی
    از ناتمامی :

    چشمهایش همان چیزی بود که لیان هزاربار هشدارش را داده بود. یک تکه از ناکجایی که به اشتباه کاشته شده بود توی صورت این مرد. مجموعه ای از یاخته‌های قدرتمندی که وقتی درگیرشان میشدی نمیتوانستی خود را از جادویش رها کنی. نمیتوانی رودررویش به راحتی بگویی نه (...)

  • ناتمامی
    از ناتمامی :

    تو اوج ناامیدی،حتا وقتی کسی دارد به خودکشی فکر میکند،واقعا دلش نمیخواهد بمیرد که؛میخواهد یکهو اتفاق خیلی بزرگی برایش بیافتد. (...)

  • ناتمامی
    از ناتمامی :

    گاهی همه چیز مثل کام آخر سیگار است نه میتوانی ولش کنی و نه یک کام سنگین بگیری (...)

  • دستکش قرمز
    ستاره داد
  • این 1 فصل دیگر است
    از این 1 فصل دیگر است :

    جوونا کله شون باد داره. فکر می‌کنن می‌تونن دنیا رو عوض کنن. تا بوده دنیا همین ریختی بوده. به همین نکبتی. هیچ کسم کاری نتونسته بکنه. از اول عالم بشریت،چقدر آدم جونشونو توی این سیاهچاله‌ها از دست دادن، دنیا عوض شد؟ (...)

  • این 1 فصل دیگر است
    از این 1 فصل دیگر است :

    وسط آواز گفت: ((دختر تو سینما متروپلو یادته؟) ) عماد گفت: ((آره) ) حسام گفت: ((خاک بر سر باباش کنن! دختره رو نداد به من.) ) عماد گفت: ((حسام جون،از کجا معلوم اگر دختره رو می‌داد به تو،اون میمون گنده هه الان اون نبود؟) ) حسام گفت: ((اینم حرفی یه) ) و بقیه آوازش را خواند. (...)

  • این 1 فصل دیگر است
    از این 1 فصل دیگر است :

    یکیو میشناختم که با لباس هایی که تنش بود،بعد از بیست سال زندگی،از خونه زد بیرون. آزاد و رها. همه چیزم از قبل به نام زنش کرده بود. وقتی زد بیرون،خودش بود و لباس‌های تنش. هیچی نداشت. فقط یه حس آزادی داشت،که به دنیایی می‌ارزید. (...)

  • زندگی منفی 1
    ستاره داد
  • بی نازنین
    ستاره داد
  • فردا
    ستاره داد