رمان ایرانی

صبر بلند

از پنجره اتاق کارم بخشی از ساختمان شما پیداست. هوا خنکای باران دارد و کمی مه ‌گرفته است. کوه در دوردست‌تر در هوای پیش بارانی، پوسته تیره‌ای آن را پوشانده. هوا در شک میان باریدن و نباریدن، زمین و زمان را به انتظار خود سرگردان کرده، میان طراوت و خشکی، میان آمدن و نیامدن، میان رسیدن و نرسیدن. حالا ایستاده‌ام در حال و حسی که هم هست و هم نیست. می‌دانم که نمی‌داند. اما آن‌چه را که می‌آید نمی‌دانم چیست. و این حال و حس میان رفتن و نرفتن و میان این‌جا و آن‌جا مثل خوره روح را می‌خورد. از پنجره که دوباره بخشی از ساختمان را می‌بینم، به نظرم همه‌ چیز زیبا و دلرباست. زیبایی در فاصله میان این‌جا و آن‌جا. میان اکنون و زمانی که رویا است و در پیش. شاید همین فاصله، همین شک، همین بودن میان اکنون و رویا شیرین است. اگر بررسی کار تمام است و شیرینی رویا تلخ می‌شود. و گرمی فاصله به سردی می‌گراید و همه ‌چیز رنگ و بوی اکنونی به خود می‌گیرد. دیگر رویارویی نخواهد بود. و می‌دانم آن هم نمی‌ماند و آغازی است بر پایان. باز وسوسه رفتن دوباره روح را می‌خورد و قصد سفر می‌کنی، می‌دانی نه اینجایی هستی و نه آن‌جایی. باید فاصله را حفظ کرد و کوشید همیشه با تاخیر هیچ‌گاه نرسی!

آسیم
9789644186295
۱۳۹۷
۴۳۸ صفحه
۳۱۶ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده شهره وکیلی
۳۴ رمان شهره وکیلی (۱۳۲۵–) نویسنده (رمان‌نویس) ایرانی است. او همچنین آموزگار و مدیر مدرسه نیز بوده‌است. رمان‌های او فروش بالا و چاپ‌های متعدد داشته‌اند. سیمین دانشور از کتاب «شب عروسی من» وی تمجید کرده است[نیازمند منبع]. شهره وکیلی در سال ۱۳۲۵ در تهران (خیابان ژاله) زاده شد. سپس در دبیرستان آزرم دیپلم ادبی گرفت و همان زمان که در کنکور شرکت می‌کرد ازدواج کرد. وکیلی در دانشگاه تربیت معلم حشمتیه پذیرفته شد و زمان دانشجویی در مدرسه نیز تدریس می‌کرد. او تحصیلش ...
دیگر رمان‌های شهره وکیلی
از فردا زندگی خواهم کرد 1 (2 جلدی)
از فردا زندگی خواهم کرد 1 (2 جلدی) بیش از سه ماه بود که ستار زندگی مرفه و مجللش را در زیباترین نقطه شمیران ترک کرده و به این جزیره دورافتاده آمده بود. و حالا در غروبی شفق‌گون و تشنه، بر عرشه لنج ایستاده بود و به آب و آسمان و آن همه قایق و بلم و لنج چشم دوخته بود. آب چنان آبی بود که می‌شد دست ...
عشق مرز ندارد
عشق مرز ندارد
شالیزه
شالیزه
آسان اما سخت
آسان اما سخت در چهارده سالگی‌ دلم می‌خواست آینده و حال و گذشته، همه را به تصرف خود در بیاورم. اما گاه حادثه‌ای ساده، آدم را به شکل سوزنبانی به خط دیگری از زندگی می‌اندازد. این حادثه برای من با آهسته آهسته برآمدن شکم مادرم اتفاق افتاد، و بهتی که از تصور اضافه شدن یک عضو دیگر به خانواده بود، روحم را مجروح ...
هرگز نمی‌بخشمت
هرگز نمی‌بخشمت کاش انسان بداند، گاه یک گفته بی‌تفکرش چه‌طور می‌تواند مانند اخگری که به زرادخانه‌ای می‌افتد، موجب انفجاری مهیب شود، که دیگر هیچ تاسف قابل توجیهی برایش وجود نداشته باشد جز یک آه درمان‌ناپذیر.
مشاهده تمام رمان های شهره وکیلی
مجموعه‌ها