به صدای باد گوش دادم که از لابهلای شاخهها میوزید؛ از درختهایی که کمی دورتر قد علم کرده بودند. سعی کردم فکرم رو از هر چیزی دور کنم. باید عادت میکردم؛ وضع دنیا همین بود... وضع آدمها. انگار همیشه بعد از تموم شدن هر چیزی میفهمیدیم خیلی کم بود. بعد از رفتن هر آدمی میفهمیدیم خیلی کم بود. بعد از رفتن هر آدمی میفهمیدیم خیلی کوتاه بود. کاش اون ماهی که میتونستیم با هم بریم مسافرت، میرفتیم. کاش اون روز که میتونستیم با هم بریم خرید، میرفتیم. کاش اون لحظهای که میتونستیم بگیم «دوستت دارم»، میگفتیم.