مرد مقابل
یه دختر شهرستانی که کل هم و غمش خوندن چهار تا کتاب درسی و خونه پر آرزوهاش، دانشگاهس، هیچ وقت نمیتونه ایدهآل مردی باشه که دکارت میخونه و موتسارت گوش میکنه. خب، تقصیر منم نبود. تقصیر خانوادهام هم نبود. مامان من چه گناهی داشته که تا به خودش اومده، یاد گرفته چهطوری قرمهسبزی بپزه! اونم این میراث بزرگو واسه دخترش ...
رابطه
باید بگذاری که زمان بگذرد تا گذشته رسوب کند در وجودت. تا زخم ببندد. بدترین راه برای فراموشی یکی، جایگزین کردن دیگری است. باید عشق خودش اتفاق بیفتد.
مرد مقابل
یه دختر شهرستانی که کل هم و غمش خوندن چهار تا کتاب درسی و خونه پر آرزوهاش، دانشگاهس، هیچ وقت نمیتونه ایدهآل مردی باشه که دکارت میخونه و موتسارت گوش میکنه. خب، تقصیر منم نبود. تقصیر خانوادهام هم نبود. مامان من چه گناهی داشته که تا به خودش اومده، یاد گرفته چهطوری قرمهسبزی بپزه! اونم این میراث بزرگو واسه دخترش ...