رمان خارجی - روسیه

فایل صوتی پایان شاد

کتاب پایان شاد برگزیده داستان‌های معاصر روسی قرن بیستم با موضوع اجتماعی و از سه نویسنده برجسته و معاصر روس به نام‌های آندری گلاسیوف، یوگنی گریشکاوتس و ویکتوریا توکاروا است که همگی از نویسندگان محبوب در میان روشنفکران و جوانان روسیه به شمار می‌روند. در این مجموعه شش داستان از این سه نویسنده گنجانده شده است و بیشتر داستان‌های این کتاب تصویری صریح از روسیه در دوران مختلف نشان می‌دهند. می‌توان تصویر روسیه پیش از فروپاشی، روسیه بحران‌زده در آستانه فروپاشی و سال‌های بعد از فروپاشی را به خوبی در این داستان‌ها مشاهده کرد. توصیف این فضای اجتماعی در قالب دغدغه‌های روزمره قهرمانان داستان اتفاق می‌افتد و خواننده را با خود به سفر در زمان و مکان می‌کشاند. داستان‌های این کتاب فضایی مانند فضای داستان‌های چخوف دارند و شخصیت‌ها نیز مانند کاراکتر‌های داستان‌های چخوف گذشته سپری شده‌ای دارند که می‌خواهند خودشان را از آن فضا‌ بیرون بیاورند و با محیط بیرون ارتباط برقرار کنند. توکاروا از نویسندگان مطرح روسیه است و در سال 2000 موفق به کسب جایزه نوآوری و تلاش در عرصه ادبیات و سینما از جشنواره فیلم کن شده است. دو داستان پایان شاد و جایی که هیچ چیز نیست سهم او از این کتاب است. سن لطیف و تو می‌توانی نام داستان‌های نوشته شده توسط گلاسیوف هستند که پرطرفدارترین نویسنده معاصر روسیه در فرانسه شناخته شده و خود را تحت تاثیر همینگوی و فاکنر می‌داند. گریشکاوتس نیز نویسنده محبوب روشنفکران به حساب می‌آید و آثارش نامزد دریافت جوایز متعدد ادبی بوده‌ است. زخم و نیروی شفابخش خواب دو داستان او در این کتاب هستند. اگر از علاقه‌مندان ادبیات روسیه و به خصوص آنتوان چخوف هستید، به راحتی می‌توانید با این کتاب ارتباط برقرار کنید.

زهرا محمدی
2500110121766
۱۳۹۶
۰ صفحه
۷۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ویکتوریا توکاروا
چتر ژاپنی
چتر ژاپنی آقای گرامی... آن چند کلمه‌ای را که بعد از مرور سراسر این مجموعه برای بنده نوشتید به فال نیک گرفتم: «... داستان‌های [این خانم] دنیای متفاوتی را برایم گشود... این نویسنده نگاهی انسانی و لطیف در عین حال نو و جالب به زندگی دارد، و البته در جاهایی هم بسیار زنانه است. تاثیر زندگی در دوران شوروی در برخی از ...
پایان شاد
پایان شاد صبح زود بود که مردم، بین ساعت 4:00 و 5:00، اول دست‌ها و پاهایم سرد شدند، انگار که جوراب و دستکش خیس پوشیده باشی، بعد سرما بالاتر و بالاتر رفت و به قلبم رسید، قلبم ایستاد و من انگار در قعر چاه عمیقی فرو رفتم. البته راستش را بخواهید هیچ‌وقت ته یک چاه دراز نکشیده‌ام، ولی خوب قبلا هیچ‌وقت هم ...
مشاهده تمام رمان های ویکتوریا توکاروا
مجموعه‌ها