کتاب سیاه
صبح همان روزی که قرار بود زنش او را ترک کند، در مسیر همیشگی محل کارش روی پلههای شیب باب علی، تا روزنامه جلال اینها را زد زیر بغلش بکهو یاد بچگیهاش افتاد و آن روز گرم تابستانی که با مادر و رویا و مادر رویا روی قایق بودند و توی تنگه بغاز که آن رواننویسش که به رنگ یشم ...
نام من سرخ
وقتی به دنیایی که من رنگارنگاش ساختهام، میگویم: باش، عالمی از سرخیام، هست میشود. هرکه مرا ندیده، انکارم میکند اما من همه جا هستم.
داستان افتادن من از داستانم
در دل این کتاب کوچک دو موضوعی نهفته است که همواره از خیالپردازی در مورد آنها لذت بردهام.
یکی چهره اسرارآمیز تاریخ و دیگری خاطرات دوران کودکی و تحصیلم که در رمانها و متون دیگری که نوشتهام، همیشه به این دو موضوع ارجاع دادهام و هربار نیز درهم آمیختگی این موضوعات را در ذهنم حس کردهام. یعنی وجه کودکانه تاریخ در ...
خانه خاموش
سه نوه، یکی مورخ، یکی انقلابی و دیگری که سودای پولدار شدن در سر دارد، برای دیدار مادربزرگشان به قصبهی جنتحصار در حوالی استانبول میروند و یک هفته را در خانهی پدربزرگشان که هفتاد سال پیش، به دلیل مسائل سیاسی به آنجا تبعید شده بود، میگذرانند. در طول این یک هفته، گذشته و خاطرات نود سالهی مادربزرگ به تدریج زنده ...
نام من سرخ
ارهان راست میگه دیگه، اگه این نقاشی رو نقاشی میکشید که پیرو مکتب هرات باشه شاید میتونست اون پرندهها رو همون فاختهها، پوپکها، چه میدونم، همونا رو دیگه میخکوب کنه سرجاهاشون ولی خب چهرهی من چی میشد اون وقت؟ اگه هم یه نقاش ونیزی این کار رو به عهده میگرفت اون پرتره یه چیزی میشد ولی خب اون وقت زمان ...