20 سال از زمانی که جان شانو، مرد اورشلیمی فرانسهای، دروازههای زمان را شکافت و دیکن و همراهانش را به این دنیا آورد، گذشته است. 20 سالی که در آن ردی از شانو نبود و دیکن در شهر اتحاد حکمرانی میکرد و قصد داشت سرزمینی موعود از تصورات خود بسازد. اما سواران اورشلیمی دیکن موجی از وحشت به راه انداختهاند، مرگ و خشونت را در زمین میگسترانند و بیایمانها و موجودات جهشیافته را تحت نام صلح به قتل میرسانند. تا اینکه مسیحیای تنها از راه میرسد که قصدش دادخواهی برای کشته شدگان است. شانو، مجروح و با حافظهای معیوب، با تنها روشی که میشناسد به مقابلهای شرارت و بیعدالتی میرود:رو در رو و با اسلحههای آماده. اما آیا این برای متوقف ساختن دیکن اسرارآمیز و نهضت صلیبیای که به راه انداخته کافی است؟ حتی اگر شانو موفق شود، هنوز هم باید با ارتش جهنمزادهها و ارباب تشنه به خونشان، سارنتو مقابله کند که تجسم زنده سنگهای قدرتی است که با نام سنگ خون شناخته میشوند.