نگاه دقیقتری به استاد انداخت، با یکی دو نفری گرم صحبت بود.
به گمانش رسید که از نزدیکان بیمار تازه عمل شدهاش هستند.
او با وقار همیشگی پاسخ تشکر آنها را داد و همراه یکی دو پزشک دیگر راه اتاقش را در پیش گرفت.
شبچراغ 2 (2 جلدی)
نگاه دقیقتری به استاد انداخت، با یکی دو نفری گرم صحبت بود.
به گمانش رسید که از نزدیکان بیمار تازه عمل شدهاش هستند.
او با وقار همیشگی پاسخ تشکر آنها را داد و همراه یکی دو پزشک دیگر راه اتاقش را در پیش گرفت.
کار نده دستم
- گفتی امشبو با من بمون... دیگه جوانمردی نذاشت بیشتر لجبازی کنم!
بهار میدانست از او چه خواسته، اما نه برای این همراهی و نه تا این مکان مقدس!
اینجا خودش در امنیت خود، حتی زیر متلک یاوهگویان گذری! کمک را برای مداوای دردی خواسته بود که گذری نبود، ماندگار بود سر دلش، مثل بختک!
دیگر حتی کنج چشمی سمت ...