زندانی لاسلوماس
آن شب خواب وحشتناکی دیدم. خواب دیدم این جماعت تا ابدالآباد توی خانه من میمانند، یکسر این میرود و آن یکی میآید، نسل پشت نسل، بیتوجه به سرنوشت فردفرد آدمها، به سرنوشت وکیل شیکپوشی که من باشم، یعنی این بچه قرتی لاسلوماس د چاپولتپک. آنقدر میمانند تا من بمیرم. شما هم بخواهید یا نخواهید باید گوش کنید. اگر من زندانی ...
آواز خنیاگران کور (مجموعه داستانهای کوتاه)
ایزابل خندان: با بازوان گشاده، پیرامون کابین جدید چرخید، سبک، خرسند از موسیقیای که لبانش در سکوت تلاش میکرد تکرار کند.
پاهایش بیجوراب کفپوش را لمس میکرد. دستانش گشوده بر پردهها دست میکشید. توقف کرده، یک انگشتش را گاز گرفت، لبخند زد و به طرف...
آواز خنیاگران کور سفری است سوی سرزمین سراب. نقطه عطفی است بر تقدیر غمانگیز و حیرتانگیز سراسر ...
کنستانسیا
دختری میان آفتابگردانهای پژمرده در انتهای تابستان دراز کشیده و نسیم گیسوی سیاهش را به هم میریزد و صدای پدر، عاشق، شوهر، پسر به او میگوید اینجا بمان، از نو زاده شو، ما را بگذار تا بمیریم اما تو باید زنده بمانی کنستانسیا...
به نام ما زنده بمانی، مگذار قهر و غلبه تاریخ نابودت کند...
ما را با خاطرهات حفظ کن...
ما را ...
درخت پرتقال
کارلوس فوئنتس نویسنده شهیر مکزیکی در کتاب «درخت پرتقال»، نگاه سنتی به تاریخ را به پرسش گرفته و یکی از آزادانهترین آثارش را خلق کرده است. فوئنتس پرتقال را نماد مکزیک و اسپانیا میداند. در این اثر همه چیز از ترکیب 2 جنبه متفاوت شکل میگیرد، از به همآمیختگی دو فرهنگ، دو ملت، دو خون. او امتزاج عناصر تاریخی و ...