کنستانسیا
دختری میان آفتابگردانهای پژمرده در انتهای تابستان دراز کشیده و نسیم گیسوی سیاهش را به هم میریزد و صدای پدر، عاشق، شوهر، پسر به او میگوید اینجا بمان، از نو زاده شو، ما را بگذار تا بمیریم اما تو باید زنده بمانی کنستانسیا...
به نام ما زنده بمانی، مگذار قهر و غلبه تاریخ نابودت کند...
ما را با خاطرهات حفظ کن...
ما را ...
آب سوخته
این اثر حاصل پیوند روایت زندگی چهار شخصیت از جامعه مکزیک است: ژنرال پیری که هنوز غرق در خاطرات انقلاب مکزیک است و روز به روز در فساد و تباهی فرو میرود، پیرزنی فراموش شده، ساکن محلههای قدیمی مرکز شهر و رابطه مبهمش با پسرک افلیج همسایه، پیر پسری ثروتمند که هرگز طعم فقر را نچشیده و بیهوه میکوشد تا ...
درخت پرتقال
درخت پرتقال گیاهی پیوندی و دو رگه است و به واسطه همین پیوند است که به نسبت درخت نارنج، که گیاهی شرقی است، میوهای شیرینتر و پرآبتر دارد. درخت پرتقال روایت رویارویی، برخورد و درهم تنیدگی اقوام و فرهنگهاست، تلاشی است برای کاویدن خاستگاهها و ریشههای ملتهای امروز و نگاهی است عمیق به تاریخ از دریچه ذوق و خلاقیت ادبی. ...
پوست انداختن
آنچه پیوندتان میداد فقط دستهاتان بود. پیش پایش زانو میزدی تا بر این رابطه نامی بگذاری. او ایستاده پیش روی تو، تو زانو زده در پایش، پاهایش را بغل میکردی محکمتر و محکمتر دستهایت را تا کمرش بالا میبردی و او خم میشد و فقط دستهایت را میگرفت، تو همیشه فروتر، خاکسار، او همواره فراتر. بلند میشدی، ایستاده میطلبیدیش، دستهایتان ...