همهچیز با یک اس ام اس شروع شد: - سیگار شکلاتی، سیگار رو ترک کن، من هم شکلات رو کنار میذارم. سیگار و شکلات و تلخی را در هم پیچید و درست لحظهای که فکر میکرد روی قله پیروزی ایستاده زندگیاش درگیر گل رزی شد که در یک شیشه اسیر بود و روز به روز گلبرگهایش کم تر و کمتر میشد. در فکرش هم نمیگنجید که شیرینی زندگیاش بین دستان دلبری باشد که با آمدنش طلسم تلخی و دیو بودنش را در هم بشکند.