پیش از شکلگیری اهرامن، پیش از ساخته شدن بیشه و پیش از ورود توماس به هزارتو، شرارههای خورشیدی به زمین اصابت کردند و آدمهای زیادی کشته شدند. زمان رخداد این بلا، مارک و ترینا آنجا بودند و زنده ماندند. اما جان سالم به در بردن از شرارههای خورشیدی در قیاس با بلایی که پس از آن رخ داد، هیچ نبود. اکنون بیماری خشم و جنون در ایالات متحده شرقی به تاخت پیش میرود و سرچشمه این بیماری در هالهای از ابهام است. حتی مشکلی بدتر از آن هم وجود دارد: بیماری تغییر پیدا میکند و تمام شواهد حاکی از آن است که بشر را به زانو در خواهد آورد. مارک و ترینا معتقدند که راهی برای نجات دادن باقیماندهها از سقوط به درون دره جنون وجود دارد و مصمم هستند که راهش را بیابند؛ اگر بتوانند زنده بمانند. چون در این دنیای جدید ویران، هر زندگی بهایی دارد و برای برخی، ارزش مرده بودنتان بیشتر از زنده بودنتان است. پایان، شروع ماجراست.