نمایش‌نامه و فیلم‌نامه

حواستون به پیرزن‌هایی که از تنهایی پوسیده‌ن باشه

(Attention aux vieilles dames yongees)

پروانه‌ها شهرمون رو گرفته‌ن. اون‌ها گنده، خوشگل و گوشتخوارن. هیچ‌وقت این‌قدر پروانه تو شهر ندیده بودیم. روی همه‌چیز نشسته‌ن: خیابونا، پشت‌بوما، ماشینا، درختا. آدمایی رو که موقع حمله تو خیابون بوده‌ن خورده‌ن... کل شهر فلج شده. مردم تو خونه‌هاشون پناه گرفته‌ن و خیابون پر از پروانه رو از پشت پنجره‌های پر از پروانه‌شون نگاه می‌کنن... ارتشمون نتونست کاری برا پروانه‌ها بکنه. مجبور شدیم به‌شون عادت کنیم. بالاخره فهمیدیم که پروانه‌ها فقط موجودات زنده‌ای رو که سریع حرکت می‌کنن می‌خورن. اگه خیلی آروم حرکت کنیم کاری به کارمون ندارن. حتی می‌تونیم زیر پا لهشون کنیم، بی‌حرکت می‌مونن و در سکوت به آرامی می‌میرن... پروانه‌های له‌شده تو جسم پودرشده‌شون به آرامی آب می‌شن، چون بی‌نهایت ظریف و تقریبا شفافن.

محمد تمدنی
ققنوس
9786002784568
۱۲۰ صفحه
۹۲ مشاهده
۰ نقل قول
ماتئی ویسنی‌یک
صفحه نویسنده ماتئی ویسنی‌یک
۷ رمان From an early age, Matei Vişniec discovered literature as a space dedicated to freedom. He draws his strengths from Kafka, Dostoevsky, Poe, Lautréamont. He loves the Surrealists, the Dadaists, absurd and grotesque theatre, surrealist poetry, fantastic literature, magical realism, even the realist Anglo-Saxon theatre. He loves everything except Socialist Realism.

Vişniec studied philosophy at Bucharest University and became an active member of the so-called Eighties Generation, who left a clear stamp on the Romanian literature. He believes in cultural ...
دیگر رمان‌های ماتئی ویسنی‌یک
3 شب با مادوکس
3 شب با مادوکس
اسب‌های پشت پنجره (دی وی دی نمایش‌نامه)
اسب‌های پشت پنجره (دی وی دی نمایش‌نامه) نویسنده: ماتئی ویسنی‌یک. مترجم: تینوش نظم‌جو. مشاور کارگردان: محمد جعفری سیاوشانی. بازیگران (به ترتیب ورود): سیروس همتی، مرجان قمری، مجید رحمتی، مژگان خالقی، طوفان مهردادیان، الهام جعفرنژاد، فرزین صابونی.
حالا کی قراره ظرفا رو بشوره
حالا کی قراره ظرفا رو بشوره چه تناقصی! پوچی‌ای را که شما آن‌جا در موردش می‌نویسید ما این‌جا زندگی می‌کنیم....
مرد زباله‌ای (تیاتر تکه‌تکه) نمایش‌نامه
مرد زباله‌ای (تیاتر تکه‌تکه) نمایش‌نامه راننده تاکسی: من هیچ‌وقت چنین موجودی ندیدم. نگهبان: من متوجه شدم که سرش بیشتر به سر گوزن می‌مونه تا سگ. مرد با ساکسیفون: اما چشماش،‌اون‌ها چشمای یه سگن. مطمئنم.
داستان خرس‌های پاندا (به روایت 1 ساکسیفونیست که معشوقه‌ای در فرانکفورت دارد) نمایش‌نامه
داستان خرس‌های پاندا (به روایت 1 ساکسیفونیست که معشوقه‌ای در فرانکفورت دارد) نمایش‌نامه زن: اسم یه شهر رو به من بگو که دوست داشتی توش زندگی کنی. مرد: فرانکفورت، اونجا یه باغ‌وحش بزرگ هست. زن: خب، پس تو زندگی بعدیت تو یه خرس پاندا خواهی شد. مرد: و تو! زن: منم می‌آم فرانکفورت دیدنت.
مشاهده تمام رمان های ماتئی ویسنی‌یک
مجموعه‌ها