کودک و نوجوان
یک موش کوچولوی چاق و چله، شکار خوبی برای حیوانات گرسنه جنگل است. تپل بودن چیزی بود که همیشه فکر دنی موشه را مشغول می‌کرد؛ اما این اواخر او نگران چیز دیگری شده بود و آن هم دم کوتاهش بود. در واقع او در آرزوی داشتن دمی متفاوت بود. دنی بیشتر اوقات در حال فرار از چنگال هوتی جغده بود. کسی که مدام در آسمان بالای سر دنی موشه پرواز می‌کرد تا او را بگیرد.
صفحه نویسنده
تورنتون برگس
۱۳ رمان
Thornton W. Burgess (1874-1965), American author, naturalist and conservationist, wrote popular children's stories including the Old Mother West Wind (1910) series. He would go on to write more than 100 books and thousands of short-stories during his lifetime.
سنجاب پرچانه (قصههای جنگل 5)
در این داستان دلپذیر ماجرای سرگرم کننده سنجاب پرچانه نقل می‌شود. سنجابی که در جنگل سبز همه او را به بدجنسی و شایعه‌سازی می‌شناسند. او پس از اینکه به زحمت از دست راسو و قوش گریخت، مجبور شد تا چند روزی جنگل را ترک کند و به دنبال خانه‌ای نو بگردد. بدین ترتیب دوست دم پشمالوی ما فهمید که به ...
ماجراهای جانی موشه
در یک روز گرم تابستان پدری جوان نشست تا نامه‌ای به پسر کوچکش بنویسد. او دور از پسرش زندگی می‌کرد و خیال داشت داستانی درباره حیوانات برای پسرش بنویسد تا او قبل از خواب آن را بخواند. پسر کوچولو از داستان خیلی خوشش آمد و از پدرش خواست تا باز هم برایش داستان‌های دیگری بنویسد. مجموعه ماجراهای جنگل سبز تعدادی ...
بابا قورباغه (قصههای جنگل 2)
بابا قورباغه دوست دارد دنیای بیرون از آب‌گیر خندان، نهر شادمان، مرغ‌زار سبز و جنگل سبز را ببیند. اما در این سفر در چاله‌های گل‌آلود سقوط می‌کند و دچار مشکل می‌شود. کسی نیست که به او کمک کند. تورنتون دبلیو برجیس در این داستان کلاسیک ماجرایی جالب و جذاب را به دقت و نرمی از حیوانی با مزه و خنده‌دار ...
مجموعه ماجراهای جنگل سبز (7 جلدی)
در یک روز گرم تابستان پدری جوان نشست تا نامه‌ای به پسر کوچکش بنویسد. او دور از پسرش زندگی می‌کرد و خیال داشت داستانی درباره حیوانات برای پسرش بنویسد تا او قبل از خواب آن را بخواند. پسر کوچولو از داستان خیلی خوشش آمد و از پدرش خواست تا باز هم برایش داستان‌های دیگری بنویسد. مجموعه ماجراهای جنگل سبز تعدادی ...
جکی زبله (قصههای جنگل 3)
جکی سنجابه تمام روز را به تفریح و بازیگوشی سپری می‌کرد. او حریصانه به فندق و گردوهایی که پسر عمویش سنجاب قرمزه و سنجاب راه راه برای زمستان جمع کرده‌اند، چشم طمع دوخته بود.
اما روزی از روزها، روزگار خوش و راحت این دوست دم پشمالوی ما به پایان رسید. زمانی که راسوی بدجنس را جلوی خانه‌اش دید، آه از ...