ژکلین: برای من خیابون دِز اِکُل خیابون عشقه عشق دیوانهوار من هفده سالم بود و مردک روسم یه دهن گنده داشت یه دهنی که انگار مدام داشت سوت میزد به خودمون میگفتیم: این یارو خیلی باحاله داره سوت میزنه ولی نه دهنش این جوری بود نقاشیش مشوش و پرتلاطم بود یه چیزهای تیره به رنگ آبی پروسی تابلوهای به چه بزرگی و همهشون وحشتناک چیزهای وحشتناکی بودن که نیاز داشتن بیرونی بشن مردم خوششون نمیاومد من دهاتی بودم یه طراوت خاصی داشتم میگفت که من مجسمهی مرمری یونانیش هستم دخترهام اونها چه زجری کشیدن با مد بریژیت باردو باید کیلو کیلو لاغر میشدیم کیلو کیلو!