یک داستان جادویی، توام با طلسم، عشق و دوستی. مارینکا آرزویش داشتن یک زندگی عادی است. او آرزو دارد که خانهاش مدت زمان طولانی در یک مکان بماند، تا او بتواند دوست پیدا کند. اما خانهاش پاهای مرغی دارد و بدون اطلاع قبلی مدام نقل مکان میکند. مادربزرگ مارینکا، که بابا یاگا نام دارد، راهنمای مردگان است. او مردگان را از این دنیا به سمت ستارگان میفرستد. مارینکا سعی دارد سرنوشتش را تغییر دهد و نمیخواهد جا پای مادربزرگش بگذارد، اما خانه پامرغی نقشههای دیگری برایش دارد... .