نمایش‌نامه و فیلم‌نامه

همه آنچه که بود و 3 نمایشنامه دیگر

لارش نورن متولد 1944 در هفتاد و سه سالگی در خلاق‌ترین دوران زندگی هنری خویش به سر می‌برد. گر چه او در ایران هنوز چهره ناشناخته‌ای‌ست، اما نام او در عالم تئاتر در کنار بزرگانی چون آگوست استریندبرگ، هنریک ایبسن و یون فوسه مطرح است. نمایش‌نامه‌های این کتاب از آخرین آثار او و از مجموعه ترمینال، به فارسی برگردانده شده است. تم اصلی این آثار مرگ است. درونمایه‌ای که به نظر می‌رسد دغدغه اصلی نمایش‌نامه‌نویس در طول ده سال نگارش این آثار بوده است.

محمد حامد
روزنه
2500110157536
۱۳۹۷
۲۲۲ صفحه
۲۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های لارش نورن
اینجا و 3 نمایش‌نامه دیگر
اینجا و 3 نمایش‌نامه دیگر زن: «این‌جاست؟» مرد: «بله.» زن: «خوبه این‌جا؟» مرد: «بله، شاید...» زن: «پس به نظرت جای خوب‌یه؟» مرد: «آره خب، خوبه.» ....
همه آنچه که بود و 3 نمایش‌نامه دیگر
همه آنچه که بود و 3 نمایش‌نامه دیگر لارش نورن متولد 1944 در هفتاد و سه سالگی در خلاق‌ترین دوران زندگی هنری خویش به سر می‌برد. گر چه او در ایران هنوز چهره ناشناخته‌ای‌ست، اما نام او در عالم تئاتر در کنار بزرگانی چون آگوست استریندبرگ، هنریک ایبسن و یون فوسه مطرح است. نمایش‌نامه‌های این کتاب از آخرین آثار او و از مجموعه ترمینال، به فارسی برگردانده شده ...
از عشق و 3 نمایشنامه دیگر
از عشق و 3 نمایشنامه دیگر یک: 36 ساله. دو: 34 ساله. سه: 47 ساله. چهار: 38 ساله. پنج: 47 ساله. شش: 39 ساله. سه: نه، یه کمی صبر کن دیگه... دو: من باید... سه: صبر کن الان نرو! دو: آخه من باید برم. سه: یه لحظه فقط... یه کمی دیگه. دو: نه، نمی‌خوام... آخه باید... من باید... سه: خب من هم باید... دو: نمی‌خوام برم. ...
جنگ
جنگ شاید کور باشم، اما هنوزم یه انسانم. حق منه که بهم احترام گذاشته بشه. من توی جنگ بودم. من اون بیرون، از کشورم، خانوادم، پدرم و مادرم، زنم و بچه‌هام دفاع می‌کردم. هر روز و هر شب مرگ رو جلوی چشمام دیدم. می‌خوام این طوری حس کنم که داری نگام می‌کنی. اون وقت کمتر احساس تنهایی می‌کنم. بعضی وقتا حس ...
آهنگ بی‌صدا و 3 نمایش‌نامه دیگر
آهنگ بی‌صدا و 3 نمایش‌نامه دیگر اولوف: «بذار پالتوت رو بگیرم.» یوناس: «بفرما» اولوف: «ممنون خب، حالا خونه‌ایم دیگه.» یوهانا: «آره دیگه، باز هم خونه‌ایم.» اولوف: «خیلی حس عجیبیه! نه؟» یوهانا: «چی؟» اولوف: «عجیب نیست؟» یوهانا: «چی عجیب نیست؟» اولوف: « همین توی خونه بودن. حس عجیبیه. دوباره باز هم توی این خونه‌ای. انگار نه انگار. انگار هیچچی رخ نداده!»
مشاهده تمام رمان های لارش نورن
مجموعه‌ها