مجموعه داستان ایرانی

«همیشه فهرست بلندبالایی از اهداف داشتم. مشترک یا شخصی، اول هم به مشترک ها می پرداختم. فک و فامیل می گفتند برای خودت طلا بخر، نمی خریدم. همکاران شرکت می گفتند این قدر تیروتخته نخر، بگذار خودش بخرد، وظیفه اش است، می گفتم « من و اصغر نداریم که!» و سالی یک بار مبل و پرده و میز ناهارخوری عوض می کردم. می گفتند کدام زنی برای خانه و زندگی و شوهر و بچه هایش این قدر خرج می کند، خرج می کردم. من و اصغر نداشتیم! ماشین دوم را گفتند به نام خودت کن، باز هم من و اصغر نداشتیم! البته اصغر یک بار هم نگفت که مثلا بیا ماشین دوم را به نام تو کنیم یا ویلای محمودآباد که بیشتر اقساطش را من داده بودم اگر می گفت شاید قبول می کردم، اما من و اصغر نداشتیم و همه چیز به نام اصغر بود!»

چشمه
9786220105411
۸۸ صفحه
۳۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های آذردخت بهرامی
سوتیکده سعادت پرشین فامیلز دات‌کام
سوتیکده سعادت پرشین فامیلز دات‌کام عرض کنم خدمت‌تان، پاپاجان من مدیریت یک آژانس حمل بار، به اضافه‌ی ریاست فدراسیون اصناف رانندگان ترانزیت و هفت هشت ده تا هندوانه‌ی دیگر را با یک دستش حمل می‌کند. این‌جوری نگاهش نکنید که ذلیل زن جماعت از هر نوع و دسته و تیره و نژادش است، برای خودش کیاوبیایی دارد. غیر از کانتینرها و هیجده چرخ‌ها و کامیون‌هایش، سه ...
شب‌های چهارشنبه
شب‌های چهارشنبه شخصیت‌ها و راویان این داستان‌ها زندگی و تنهایی‌های خود را روایت می‌کنند، حتی وقتی تنها نیستند و جفتی کنار خود دارند. خواننده همراه آن‌ها به جستجوی امید و کامکاری در وقایع و روزمره‌گی‌ها می‌رود. شاید تعیین‌کننده‌ترین عنصر سازنده این داستان‌ها تقابل دنیای ذهنی شخصیت‌ها باشد با جهان بیرونی و تلاش شخصیت‌ها برای انطباق جهان بیرون با آن‌چه درون آن‌ها می‌گذرد.
آب آسمان
آب آسمان « حلقه‌ای از مویم را دور چشم‌ها، گردن، سینه، بازو و پاهایت می‌پیچم و گره کوری می‌زنم و تو را روبه‌رویم می‌نشانم. از حالا به بعد نه می‌توانی به خوابم بیایی و نه به خیالم. دیگر تمام شد... کاموای مشکیی را به نماد حلقه‌ای از مویت دور سرت می‌پیچم و گرهی می‌زنم. دگمه‌ا‌ی را به رنگ دگمه‌ی پیراهنت با دو ...
آهن قراضه نان خشک دمپایی کهنه (مجموعه داستان قصه نثر کوتاه و 1 مصاحبه)
آهن قراضه نان خشک دمپایی کهنه (مجموعه داستان قصه نثر کوتاه و 1 مصاحبه) درباره‌ خرت‌ و ‌پرت‌های این گاری شکسته: «آهن‌قراضه»‌ها، داستان‌های طنزند، «نان‌خشک»ها، قصه‌های فولکلور امروزی و طنز که به سفارش «گ. ف. و. ا. ش. ف. ر» یا همان «گروه فرهنگ و ادب شبکه فرهنگ رادیو» و برای برنامه‌ «تلخند» نوشته شده‌اند. «دمپایی‌کهنه»ها هم نثرهای کوتاه هستند. یک مصاحبه‌ دست‌ و‌ پا بلوری هم دارم. همه‌شان، این‌جا و آن‌جا چاپ شده‌اند، لبخند دیده‌اند، تشویق شده‌اند، تقدیرمال ...
مشاهده تمام رمان های آذردخت بهرامی
مجموعه‌ها