رمان ایرانی

تیه طلا

اون‌قدر جا خوردم که گوله جیوه از دستم ول شد روی زمین و قل خورد لای چمن‌کاری حیاط و دیگه گمش کردم! انگشترمم... دیگه انگشتر نبود و دیگه هیچ‌وقتم انگشتر نشد برام! جیوه طوری رینگ انگشتر طلامو خورده بود، که دیگه حتی نمی‌شد سرشو به هم جوش داد، یه بخشی از طلا رو جیوه از بین برده بود! انگشترمو خیلی دوست داشتم، بهش دل بسته بودم... بعدش، دیگه نه اون گوله فریبنده رو داشتم، نه انگشترمو تونستم داشته باشم و دستش کنم! فرهاد در حد بضاعتش که چشمانش باید به خیابان می‌ماند، فقط چشم غره‌ای نصیب طلا کرد و شاکی پرسید: - صبر کن ببینم! الان من قراره تو رو بخورم؟! - داشتم درباره جیوه و طلا حرف می‌زدم! اگه من طلا باشم و تو جیوه، شک نکن که نابودم می‌کنی!

سخن
9789643729806
۵۱۲ صفحه
۶۰ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های عاطفه منجزی
شاه ماهی
شاه ماهی ماهنوش بغض کرد. هر چیزی را که در مورد کامران تجربه کرده بود، جز این حالت در هم شکسته‌ی او را حالا می‌فهمید که به هیچ وجه تحمل دیدن چنین چیزی را ندارد. دلش داشت از غصه آب می‌شد. سرش از ناراحتی خم شد، دوباره یکی دو قطره اشک که به سختی جلوی فرو ریختن‌شان را می‌گرفت، از لای مژه‌هایش ...
در پس نقاب
در پس نقاب یوسف کسی نبود که یک شبه یا یک ساعته عاشق شده باشد. یوسف تمام خاطراتی را که این‌جا نوشته شده است، تک به تک در خاطر دارد. پس چه فرقی برایش می‌کرد که این چیزها را بخوانم یا نه؟ مگر ممکن بود که خاطراتش را با ریحانه به راحتی از یاد ببرد. یوسف حتی پونه را هم به یاد داشت، ...
یکی نبود 2 (2 جلدی)
یکی نبود 2 (2 جلدی) همه وجودش بی‌دریغ کسی را می‌طلبید تا برای همه عمر، رنجیدگی‌های جان خسته‌اش را در کنار او به فراموشی بسپارد. کسی که به وقتش بتواند برای او نقش مادر، همسر، دوست، همدم، و هزار نقش رنگارنگ دیگر را بازی کند. کسی که جسم و روحش را به همان آرامشی بکشاند که خدا برای هر جفتی نوید داده بود... کسی که ...
قله قاف 1 (2 جلدی)
قله قاف 1 (2 جلدی) بزار 2 تا راز مگو رو برات فاش کنم که خیلی از زنا دیر بهش می‌رسن! اول این‌که، مردی رو برای زندگیت انتخاب کن که اگه عاشقشم نیستی لااقل بتونی یه روزی عاشقش بشی! دوم این‌که اگر تو هم عاشقش نیستی لااقل او عاشقت باشه. مانا مردا به راحتی عاشق نمی‌شن اما اگه شدن تا پای جون پاش می‌ایستن...
یکی نبود 1 (2 جلدی)
یکی نبود 1 (2 جلدی) ای روزگار، یادش بخیر! اون وقتا بازی‌هامون مثه امروزیا نبود، مشغولیت زمون بچگی ماهارو دیگه بچه‌های این دوره‌ زمونه بلد نیستن. یادمه اون روزا دخترا تو خونه بازی می‌کردن، همین خاله‌بازی و کش بازی و یه پی دو پی... پسرا گرگم به هوا و تیله‌بازی و شاه دزد وزیر. شبای بلند زمستونی بزرگا جمع می‌شدن زیر کرسی، بچه‌ها کنج پستویی ...
مشاهده تمام رمان های عاطفه منجزی
مجموعه‌ها