رمان ایرانی

یکی نبود 2 (2 جلدی)

همه وجودش بی‌دریغ کسی را می‌طلبید تا برای همه عمر، رنجیدگی‌های جان خسته‌اش را در کنار او به فراموشی بسپارد. کسی که به وقتش بتواند برای او نقش مادر، همسر، دوست، همدم، و هزار نقش رنگارنگ دیگر را بازی کند. کسی که جسم و روحش را به همان آرامشی بکشاند که خدا برای هر جفتی نوید داده بود... کسی که با او مدارا کند... با اویی که درد تنهایی کشیده بود... درد یتیمی... درد غریبی در بین قربا... دلش مدارایی عاشقانه می‌خواست... مدارایی صمیمانه و پر از عطوفت ... و شهرزاد آن کسی بود که می‌توانست همه این‌ها را مثل گنج گران‌بهایی به او هدیه دهد،... پتانسیلش را داشت،

علی
9789641930983
۱۳۹۵
۶۸۰ صفحه
۸۵۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های عاطفه منجزی
لبخند خورشید
لبخند خورشید آذر خندید. مهتاب که دل پری داشت، خودش را انداخت روی مبل، سیبی برداشت، گازی به آن زد و با دهان پر ادامه داد: ـ به من می‌گه باید وکیل مجلس بشم، یکی نیست به خودش بگه،‌ مرد حسابی تو چی می‌گی دیگه! به نظر من دستش می‌رسید، نسل هر چی زنه از رو زمین برمی‌داشت. تقریبا یه کاری در ...
تیه طلا
تیه طلا اون‌قدر جا خوردم که گوله جیوه از دستم ول شد روی زمین و قل خورد لای چمن‌کاری حیاط و دیگه گمش کردم! انگشترمم... دیگه انگشتر نبود و دیگه هیچ‌وقتم انگشتر نشد برام! جیوه طوری رینگ انگشتر طلامو خورده بود، که دیگه حتی نمی‌شد سرشو به هم جوش داد، یه بخشی از طلا رو جیوه از بین برده بود! انگشترمو خیلی ...
زرپران 1 (2 جلدی)
زرپران 1 (2 جلدی) مهندس جانان نیک پور، دختر غیور ایلیاتی، مدیریت پروژه‌ی سنگینی را بر عهده دارد تا بتواند، با کسب درآمد بالا، از راز خانوادگی‌اش، به‌خوبی حمایت کند! در این راه، با وندور شرکت زیمنس (نماینده زیمنس) مهندس موسوی، دیداری دارند، کسی که جانان بایستی در این پروژه با او کار کند و رضایت خاطر موسوی برای شرکت «دوار نیرو» و مدیر ...
در پس نقاب
در پس نقاب یوسف کسی نبود که یک شبه یا یک ساعته عاشق شده باشد. یوسف تمام خاطراتی را که این‌جا نوشته شده است، تک به تک در خاطر دارد. پس چه فرقی برایش می‌کرد که این چیزها را بخوانم یا نه؟ مگر ممکن بود که خاطراتش را با ریحانه به راحتی از یاد ببرد. یوسف حتی پونه را هم به یاد داشت، ...
پرنده بهشتی
پرنده بهشتی آن شب گذشت و شب‌های بعد و شب‌های بعدش، اما دریغ و افسوس که با گذشت همه آن شب‌ها، هرگز فراموشی به سراغم نیامد و من ناخواسته فقط و فقط به او فکر می‌کردم، بی‌آنکه او را ببینم حضورش را در کنارم احساس می‌کردم. حتی گاهی مثل آدم‌های گرفتار مالیخولیا با هم حرف می‌زدیم به ندرت می‌خندیم، بیشتر بحث می‌کردیم و ...
مشاهده تمام رمان های عاطفه منجزی
مجموعه‌ها