رمان ایرانی

راس ساعت هیچ

این قانون تلخ و غم‌انگیز ما آدم‌هاست که ارزش چیزهایی را که داریم، تا وقتی که داریم‌شان نمی‌دانیم ولی تازه وقتی آن‌ها را از دست می‌دهیم متوجه می‌شویم چه چیزهای باارزشی را از دست داده‌ایم. تا وقتی حالمان خوب است، نمی‌فهمیم چه چیزی باعث و بانی حال خوبمان شده است. تا وقتی کسی را در کنارمان داریم که با او خوشبختی را تجربه می‌کنیم نمی‌فهمیم که به واقع چقدر خوشبختیم و اساسا چطور این خوشبختی نصیب ما شده. تا وقتی خودمان را در اوج می‌بینیم نمی‌فهمیم چه کسانی مراقب ما هستند مبادا سقوط کنیم یا چه کسانی حتی هنگام سقوط باز کنار ما هستند. حتما باید یک روز، یک‌جا، آدم مهمی را از دست بدهیم، تا مدت‌ها بعد جایی دیگر دو قرانی‌مان بیفتد که با خودمان و احتمالا آدم مهم زندگی‌مان چه کرده‌ایم.

ایجاز
9786226741804
۱۸۴ صفحه
۱۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های نیکی فیروزکوهی
با من برقص
با من برقص بیا نبودنت را حضوری دوباره ببخش! اسم عبور شب را بگو. به سایه تنهای یک زن. به آغوش خسته‌اش. طلوعی دوباره ببخش. بی تو، حجم لحظه‌ها. پر از خالی‌ست. بیا به این سکوت بی‌فرجام. غروری دوباره ببخش. جنگ خونینی‌ست. میان قلب و منطق و انتظار. به سرزمین شکست‌خورده سینه‌ام. بیا شکوهی دوباره ببخش. بیا بگو سلام محبوب من. سلام نازنین. ...
خداحافظ اگر بازنگشتم
خداحافظ اگر بازنگشتم چراغی اگر بودم. بر شعر یک شاعر می‌تابیدم. سپید. بی‌تاب. در شب.
مشاهده تمام رمان های نیکی فیروزکوهی
مجموعه‌ها