اتفاق خیلی باحالی افتاده: کلاس ما توی مسابقه برنده شده و الان اجازه داریم همه با هم، روی حصار، نقاشی بکشیم. آن هم نقاشی حیوانهایی که دارند منقرض میشوند. من و شایِن هر کاری از دستمان بربیاید انجام میدهیم، چون اصلا دلمان نمیخواهد که پانداها و شیطانهای تاسمانی و اینها منقرض شوند. من لاکپشت میکشم چون خودم هم لاکپشتی دارم به اسم هیسترز. درست است که پیر و کمی حوصلهسربر است، ولی اصلاً دوست ندارم منقرض شود! خوشبختانه توی باغوحش هم پر از حیوانهایی است که میتوانیم نجاتشان بدهیم... «این کتاب عین یک آتشبازی باحال است. پر از اتفاقهای بامزه و تصویرهای بانمک.»