نمایش‌نامه و فیلم‌نامه

ایتسی بیتسی

(Itsi bitsi)

«آیک مرد... شب سال نو در سائونته بودم که خبردار شدم. من و تورگیر، شب سال نو، دست در دست یکدیگر در امتداد ساحل قدم می‌زدیم. برف باریده بود. هوا روشن و ساکن بود. بدون آیک. بدون کلمات. نیروهای تاریکی هستند که نابینایت می‌کنند، نیروهای تاریکی هستند که بینایی می‌بخشند. نیروهای تاریک ما را با خود می‌برند. به کجا؟ نمی‌دانیم...»

لگا
9786008987581
۷۰ صفحه
۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ایبن ناگل راسموسن
کتاب ایستر
کتاب ایستر ایستر: «... قصه مادرم تاملی‌ست بر کهن‌سالی در جامعه امروز، درباره تنهایی و جدایی‌ای که امروز در جامعه وجود دارد. هیچ‌کس پیر به دنیا نمی‌آید. روز هفتم، هشتم، نهم، دهم، روزها، روزها، روزها... فکر می‌کنم دارم دیوانه می‌شوم. نمی‌فهمم به کجا تعلق دارم. اوتا: چون که تو تعلقی نداری مامان، تو یک کولی پیری. خیلی جاها زندگی کرده‌ای، حتی در ...
مشاهده تمام رمان های ایبن ناگل راسموسن
مجموعه‌ها