چه میدانستم بیخودی اشک خرج میکنم. چه میدانستم بعدها چقدر آن را کم میآورم. عجیب نیست؟ توی یک لحظه، درست یک لحظه، انگار میایستی و پشت سرت را نگاه میکنی. یک دفعه متوجه میشوی دوازده سال است گریه نکرده ای. دوازده سال است اشک را کم داری_ و خیلی چیزهای دیگر را هم. عجیب نیست؟ تمام این وقوف فقط طی یک لحظه اتفاق میافتد.