به ایوان که برگشت کوچه پر از صدای یورتمه شد و ماهرخ و من در زمستانی که بوی چرم درشکه میداد درختی را تا کنار درشکه بدرقه کردیم که دیگر درخت نبود، که حتی خجالت میکشید سرش را به طرف جنگل برگرداند.
به ایوان که برگشت کوچه پر از صدای یورتمه شد و ماهرخ و من در زمستانی که بوی چرم درشکه میداد درختی را تا کنار درشکه بدرقه کردیم که دیگر درخت نبود، که حتی خجالت میکشید سرش را به طرف جنگل برگرداند.