از دست دانیل عصبانی بودم. از دست مادرم عصبانی بودم. از تمام دنیا عصبانی بودم. و برای اولین بار در عمرم آرزو می‌کردم که ای کاش با دختری دوست بودم. مثلا با آنا_زوفیا شولتسه _ وترینگ. با دختری که بتوانم سرم را ببرم نزدیک سرش و باهاش پچ پچ کنم و بخندم. با دختری که بتوانم کنارش روی علف‌های خشک دراز بکشم و همه چیز را برایش تعریف کنم؛ قضیه ی گیزلا و اردک ماهی و این که تمام کسانی که سرطان دارند آخرش می‌میرند.
۳ نفر این نقل‌قول را دوست داشتند
Ali
‫۶ سال و ۵ ماه قبل، سه شنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۲۹
holy.mary
‫۶ سال و ۵ ماه قبل، سه شنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۱۶
Parviz
‫۶ سال و ۵ ماه قبل، پنج شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۵۸