تو حیاط مدرسه یکی پرسید دوس دارین صفحهی آخر هر کتابی رو که دست میگیرین همون اول بخونین تا مطمئن شین کسی بلایی سرش نیومده و همه حالشون خوبه. باس گفت این احمقانهترین چیزیه که تاحالا شنیدم. بعد گفت کتابی رو که داره ازش حرف میزنه بده بهش و وقتی کتاب رو گرفت با خودکار شروع کرد تو صفحهی آخرش نوشتن. من فکر کردم الان میخواد تو اون صفحه بنویسه همه حالشون خوبه، ولی وقتی کتاب رو برگردونده بود توش نوشته یه خرس همه رو زخمی کرد، خیلی غمانگیز بود.